یک داستان را 30 بار بازنویسی کردم

به گزارش شارژ 10، جرج ساندرز نویسنده و استاد دانشگاه آمریکایی دومین آمریکایی بود که توانست جایزه من بوکر را کسب کند. او با نوشتن در مجله نیویورک کار نوشتن داستان را آغاز کرد. ساندرز در مصاحبه ای از تجربه چاپ اولین داستان هایش می گوید.

یک داستان را 30 بار بازنویسی کردم

به گزارش خبرگزاری ایبنا به نقل از الکتریک لیتریچر، جرج ساندرز نویسنده و استاد دانشگاه آمریکایی از سال 1992 در سن 34 سالگی اولین کتاب داستان خود را منتشر کرد ولی قبل از آن داستان های کوتاه بسیاری در مجلات و روزنامه ها منتشر می کرد. مضمون غالب آثار وی پوچی مصرف گرایی و نقش رسانه های جمعی در زندگی معاصر است. ساندرز در سال 2017 با کتاب لینکلن در باردو توانست جایزه معتبر من بوکر را بگیرد و نام خود را به عنوان دومین آمریکایی ثبت کند که پیروز به کسب این جایزه ادبی می گردد. ساندرز در سال های گذشته بارها جازه مجله ملی آمریکا را به خاطر داستان هایش کسب نموده است ولی شاید برای خود نویسنده مجله نیویورکر چیز دیگری است. او اولین داستان هایش را در این مجله نوشته است و یک بار هم توانست در سال 2006 به خاطر داستان کوتاه کام کام که یک سال پیش در این مجله منتشر شده بود جایزه ادبیات فانتزی دنیا را کسب کند. اریک روزنبلوم از مجله لیتریچر درباره تجربه کاری ساندرز در نیویورکر و زندگی ادبی اش می پرسد که در قالب مصاحبه زیر می خوانید:

  • اولین حضور شما در مجله نیویورکر شبیه چه چیزی بود؟

یک چیز بسیار بزرگ. وقتی دانشجو بودم اولین داستانم را برای مجله فرستادم و آنها محترمانه آن را رد کردند. آنها از من دعوت نکردند که دوباره داستان را بازنویسی کنم و البته من هم آدمی نبودم که یک داستان را دوبار بنویسم. سال ها بعد که دوباره داستانی برای آنها فرستادم برایم نوشته بودند که چیز دیگری بنویس و برای ما بفرست. تغییر دادن داستان چیزی شبیه عوض کردن سبک زندگی است. بالاخره بعد از کلی داستان فرستادن نیویورکر اولین داستانم را چاپ کرد. یادم می آید آن زمان مدیرم می گفت چاپ کردن داستان در نیویورکر سخت تر از چاپ یک رمان است. خب من این کار را کردم. اولین بار که داستانم در نیویورکر چاپ شده بود یادم هست پائولا (همسر نویسنده) همه مجله های این مطب های دندان پزشکی و ... را جمع نموده بود. جشن کوچکی گرفته بودیم.

  • چه جالب. سالی که داستان شما رد شد اشتباه نکنم 1985 بود. چه داستانی بود؟

یادم نیست ولی فکر کنم در سه یا چهار صفحه نوشته بودم. وقتی در شرکت کار می کردم (سیراکوس) کمی از آن را ویرایش کردم و برای مجله فرستادم. سعی می کردم واقع گرایانه بنویسم ولی یادم هست خیلی انرژی خوبی داشت و شبیه اولین کتابی بود که چاپ کردم.

  • من به هر کسی که می رسم داستان بلوط دریایی شما را پیشنهاد می کنم که فکر کنم سال 1998 چاپ شد. این داستان درباره مردی است که همسرش مرده است. این داستان را نیز خیلی بازنویسی کردید؟

بله آن زمان یادم هست تینا براون ویراستار مجله بود و خیلی روی کارش حساس بود. خیلی دوست داشت داستانی بنویسم که کار جدیدی باشد. خب شاید بگردد گفت اولین های داستان ژانر علمی تخیلی مجله چند اثر از جان آپدایک و کارهای من بود. بازی با دینامیک نوشته آپدایک یک کلاسیک واقعی بود. وقتی نوبت به داستان من رسید خیلی دستپاچه بودم ولی خوشحالم مردم از خواندنش راضی بودند.

  • معمولاً در موقعی که در نیویورکر داستان می نوشتید چه زمانی برای ویرایش یا بازنویسی داستان ها وقت می گذاشتید؟

خب بستگی به حال روحی من داشت. من تجربه رد شدن از سوی مجله را داشتم و تا آخر هم همواره این ترس با من بود. شاید برای برخی از آن ها چهار یا پنج ماه وقت می گذاشتم. همراه نوشتم ویرایش هم می کردم و گاهی اوقات یک پاراگراف را چند بار می نوشتم. پیشرفت داستان همراه با ویرایش بود. شاید بلوط دریایی اولین داستانی بود که با این سبک نوشتم. خیلی وسواس به خرج می دادم چون عوامل مجله خیلی وسواسی بودند. معمولاً داستان ها که از نیمه می گذشتند راحت تر می شد. کمی تفریح می کردم و از نوشتن لذت می بردم. شاید برخی اوقات چند داستان با هم می نوشتم.

  • بیل بافورد ویراستار نیویورکر در جایی نوشته بود شما انتهای داستانی را 20 یا 30 مرتبه بازنویسی کردید. حقیقت دارد؟

او ویراستار خیلی خوبی بود. خب وقتی تعداد بازنویسی ها از انگشتان دست تجاوز می نماید به طور حتم باید انتظار تعداد بیشتری از آن را داشته باشید. هر بار که می نویسی احساس می کنی بهتر شده و همینطور ادامه پیدا می نماید. وقتی داستان را برای نیویورکر می فرستی و آنها تایید می نمایند ارزش این همه بازنویسی را دارد.

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 17 تیر 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: sharj10.ir شناسه مطلب: 180

به "یک داستان را 30 بار بازنویسی کردم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "یک داستان را 30 بار بازنویسی کردم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید